داستان گی هر چی داشت کرد تو کوس اش زنگ زد ناهار اوردن خوردیم بعدش

6K

داستان گی هر چی داشت کرد تو کوس اش

داستان گی بعد گفتم دوست دارم کونتو بزاری دهنم و خوابیدم بهپشت و نشست دهنم کونشو گذاشت زبون زدم سولاخشو اونم ساک میزد بعد بلند شدیم از ش یکم عکس انداختم بعد خوابوندمش و کیرمو مالیدم دم کسش گفت من دخترم ولی پردم حلقویه

دختر سن بالای حشری خلاصه انقد مالیدم تا حشری شد و گفت بکن تو ولی ابت داستان گی نریزی تو و شروع به تلمبه کردم
سینشم میخوردم بعد پوزیشن داگی بعدشم نشست روکیرم و بالا مایین کرد ابم اومد گرفت دهنش و ابمو خورد خیلی حال داد رفتیم حموم اومدیم بیرون باشرت نشستیم زنگ زد ناهار اوردن خوردیم بعدش کنار هم خوابیدیم نیم ساعت بود خوابم برد دیدم داره ساک میزنه تا چشامو باز کردم کونشو گذاشت دهنم و من هم لیسیدم کونشو دوباره پاهارو داد بالا و کردمش نیم ساعت کردم ابمو ریختم سینش دوباره رفتیم حموم منو شست گفت بشاش رو سینم اینکار داستان گی کردم خودشم شاشید رو کیرم بعد اومدبم بیرون چای و میوه اورد خوردیم و رفتم
هر چی داشت کرد تو کوس اش
فرزین هستم. 44 سالمه. در حال حاضر متأهل و ساکن یکی از مناطق داستان گی مرکزی تهران هستم. این داستان واقعی است . فقط بعضی اسم ها رو به خاطر رعایت حریم شخصی تغییر دادم…. من مدتی است با این سایت آشنا شدم. می بینم که دوستان زیر داستان ها فحش می نویسن. هرچند بعضی داستان ها واقعاً مزخرفه ولی خوشحال میشم زیر داستان من فحاشی نکنید. هدف من از نوشتن این داستان اینه که یکی از تجربیات شخصی خودم رو با دوستان به اشتراک بذارم.
من فوق لیسانس یکی از رسته های علوم انسانی هستم. بعد از اتمام تحصیلات واقعاً داستان گی بیکاری آزارم می داد. مدتی با خانواده زندگی می کردم. اون زمان (حدود 10 سال پیش ) مجرد هم بودم . با مادر و دو تا خواهرم زندگی می کردم. یکی از خواهرام با یک شرکت توریستی توی حوالی شمال تهران کار می کرد. یه روز بهم پیشنهاد داد که برم و باهاشون همکاری کنم. زبان من خیلی خوبه. گفت بیا و توی شرکت ما کار مترجمی بکن. فراموش کردم بگم من در دوران نوجوانی به خاطر کار پدرم خیلی فرانسه می رفتم . دو تا تابستون توی پاریس بودم. زبان فرانسه رو خوب صحبت می کنم.
رفتم پیش رئیس شرکتشون باهام مصاحبه کرد و از من خوشش اومد. یکی دو روز بعد داستان گی دعوت به همکاری شدم.
گاهی متن یا دعوتنامه یا سندی می دادن من ترجمه می کردم. خیلی هم کارهاشون زیاد نبود. حقوق متناسبی هم می داد. با رئیس شرکت که مردی میانسال و مهربون بود دوست شده بودم.

هر چی داشت کرد تو کوس اش

سکس
یک روز رئیس شرکت (آقای امجد) بهم زنگ زد و گفت فرزین جان بیا شرکت باهات کار مهمی دارم. رفتم و بعد از نیم ساعت رسیدم. پرسیدم موضع چیه ؟ جواب داد: یکی دو تا توریست از کشور فرانسه قراره بیان ایران. ازن می خوام همراهشون باشی و هم تورلیدر باشی و هم مترجم. دستمزد خوبی هم برات می گیرم. کارشون تحقیقاتیه. من هم خوشحال شدم و گفتم داستان گی چشم در خدمتتون هستم. آقای امجد هم دو تا کتابچه راهنمای توریسم بهم داد در مورد مناطق مرکزی و کویرها و کاروانسراهای مرکز ایران. راستش ترسیدم.اولش جا زدم. گفتم رئیس من تا حالا کویر قدمم رو هم نذاشتم. چطور باید برم؟ گفت نترس کتاب ها رو بخون. یک بار هم قبل از اومدن اونا می فرستمت مأموریت بری و آشنا بشی ….. هرچند گاوم رائیده بود ولی تجربه جالبی بود و سعی کردم با خودم کنار بیام.
چند روز گذشت . آقای امجد برنامه مأموریت من به مناطق کویری رو بهمراه یک گروه آفرود داستان گی تنظیم کرد و بهم زنگ زد. من هم علیرغم آشنا نبودن با کویر لوازمم رو جمع کردم و رفتم و مدت 7 روز با اون گروه توی کویر بودم.به جاهای مختلف هم سر زدم و یک آشنائی تقریبی پیدا کردم و به تهران برگشتم.
بعد از حدود یک ماه مهمون های ما از پاریس اومدند. وقتی برای استقبال به فرودگاه رفتم برق از سرم پرید. مهمون ها دو نفر بودند. یک آقای حدود 50 ساله و یک خانم بین 40 تا 45 ساله. رفتم جلو و با زبان فرانسه باهاشون سلام احوالپرسی کردم. (اخلاق و برخورد مردم فرانسه خیلی به ما ایرانی ها شباهت داره…). اسم آقا لوکاس و اسم خانم جولی بود. توی داستان گی ماشین با اونها خیلی حرف زدم و خوش آمد گفتم. برام خیلی جالب بود که چون من به زبان فرانسه مسلط بودم وقتی باهاشون فرانسوی صحبت کردم جولی ازم خواست فارسی حرف بزنم. متوجه شدم که جولی به زبان فارسی آشنائی کامل داره. وقتی علت رو پرسیدم گفت هرسال میاد ایران و عشقش مطالعه طبیعت و فرهنگ آسیا و مخصوصاً ایرانه. لوکاس هم بلد بود ولی خیلی مسلط نبود. اونها رو به هتل محل اقامتشون در شمال تهران رسوندم. آقای امجد زنگ زد و از رسیدنشون حصول اطمینان کرد…. قرار شد پس فردای اون داستان گی شب با اونها برم کویر مرکزی. من هم فردای اون روز رو مرخصی گرفتم که آماده سفر بشم.

پورن استار سکسی با جنده بازی جدید

رفتم و وسایل سفر رو آماده کردم.
غروب یک روز پائیزی با یکی از اتومبیل های شرکت بهمراه لوکاس و جولی به طرف کویر مرکزی راه افتادیم.
لوکاس و جولی مرد و زن خوش برخورد و مهربونی بودند. جولی هم واقعاً زیبا بود. خانمی با قدی کشیده و پوست برنزه. برجستگی های بدن جولی خیلی زیبا و تحریک کننده بود. اما متأسفانه به خاطر قوانین حجاب روسری سر کرده بود..
توی جاده نزدیک قم لوکاس رفت عقب و خوابید و من و جولی بیدار بودیم و صحبت می کردیم. داستان گی جولی گفت لوکاس عادت داره توی ماشین می خوابه. به راهمون ادامه دادیم. شب شده بود و توی مسیر یزد بودیم. هدف رفتن به یک کاروانسرای قدیمی در دل کویر بود. قبلاً هماهنگ شده بود. در مورد نسبت بین اونها پرسیدم. جولی گفت ما نسبتی نداریم. متوجه شدم جولی همسر نداره و لوکاس هم اصلاً ازدواج نکرده. وقتی علت مسافرت اونها رو با هم پرسیدم گفت ما خیلی جاها رفتیم. ما توریستیم و محدودیتی نداریم. خلاصه. با این حرف های جولی شیطنت در وجودم گل کرد که یه جوری مخ جولی رو بزنم. اصلاً هم به فکر این داستان گی نبودم که اگه پا بده چه کار کنم. زدن مخ یک خارجی توی اون سفر برام جالب بود. خیلی حرف زدیم.
توی راه شام خوردیم و به طرف کاروانسرا ادامه مسیر دادیم. حدود 8 ساعت توی راه بودیم. جولی خیلی از زندگی و شغل و وضعیت خانوادگیش گفت و گفت. من هم همینطور. حقیقتش از جولی خوشم اومده بود. خیلی دوست داشتم دستمو بذارم روی رونش ولی فکر کردم زوده. حدود ساعت 2 شب به کاروانسرا رسیدیم. کاروانسرا چند تا اتاق داشت. دیدم یکی دو تا گروه آفرود هم اونجا هستن. اما ما هماهنگ کرده بودیم و جای ما محفوظ بود. به ما یک اتاق در منتهی علیه کاروانسرا دادند و لوازم رو بردیم اونجا. مونده بودیم چطور بخوابیم. لوکاس که خیلی خوابش می اومد رفت گوشه اتاق و دراز کشید وخوابید. من و جولی هم توی فکر داستان گی بودیم چه کار کنیم. پیشنهاد دادم جولی اونجا بخوابه و من بیرون چادر بزنم. جولی هم تشکر کرد و لوازم خواب رو توی گوشه دیگر اتاق پهن کرد. داشتم با خودم کلنجار می رفتم که یه جوری برم رو مخش که نخوابه.

فیلم سکسی خشن سکسی مادر سکس با مادر کون دختر داستان سکسی مامان ایکس همستر سایت پورن سکسی با مادر کص لیسی کس لیسی سکس پرستار پورن هاپ